-
رئا
9 تیر 1394 21:34
به پرنده که در انعکاس خودش می رفت. به هوایی که بی تو زندگی در خود داشت. به این حقیقت که تنها در چشم تو صبوری می کرد. به هزار هزار تابلوی نقاشی بزرگ بر ستون های این خانه قدیمی. تصویر آن مریم که درخت ها را، تصویر آن فرشته های کوچک بی پرواز. به پرنده که در انعکاس خودش می رفت. دست های تنهای فرشته ها را می دید و باز ... به...
-
[ بدون عنوان ]
18 خرداد 1394 03:06
... به روزهایی که بر نمی گردند ... به چشمهایی که دیگر هرگز از میان هزار آتش بازی ملعون به تو خیره نخواهند بود ... به حرف هایی که دیگر، هیچکدامشان در خاطر کسی نمانده است. بعد آن دیگری ... همه چیز می ایستند، همه چیز به سقوط می رسند ... بعد آن دیوارهای مشرقی نگاه تو دیگر چیزی نیست ... بعد آن همه باران ... دریا دلش گرفت،...
-
خواب های تکراری
18 خرداد 1394 00:00
نمی دانم چطور، ... نمی دانم اصلا کی، کجا قرار است تمام خواب های تکراری ام را ترک کنم ... چطور می شود نشان تمام آدمها داد که این خستگی ملال آور کند چگونه دست تمام خاطره های یکسان مرا گرفته و دارد تمام خیابان ها را با من قرار می گذارد، ... دارد در تنم راه می رود، ... دارد اصلا تمام شب های مداوم با من همبستر می شود. این...
-
تو با رخ چون بهار
12 خرداد 1394 01:38
چشم در چشم تو ای آسمان فریب من ... چشم در میثاق سالهای پیش مان ... چشم در لا به لای خطوط همسان پیراهنت ... چشم در صدای دیوارها ... حالا که منتهی می شوی در من. حالا که سکوتت یک جا به گل نشست ... حالا که صد سال فراموشیت را نخواهم دید ... حالا که، از حالا های مان خیلی گذشته است. حالا که تلو تلو می خوری در من ... از...
-
آناریتو
9 خرداد 1394 14:08
حالا که دستهای دور من از تو ... حالا که چشم های من در میان عقربه ها ول شد، هوار شد ... حالا که سرمای سر خردن قطره ای از چشمان تو را روی گونه های خالیم می فهمم ... حالا که طلسم این نگاه های مات و شل ساعت ها را می بینم. حالا که تو در میان ساحل آوازه خوان شمال ... یا کوچه های خط کشی شده جنوب ... حالا و یادگاری های ما از...
-
هرزه
4 خرداد 1394 19:01
دوباره چشمانت ... دوباره اسکیموی خانه نشین تنهای دلم خودش را دار زد به طناب حماقتی که پر است توی نگاه این روزها. دوباره چشمانت ... و دوباره حراج نگاه تو به تلخ ترین ساعت های کش دار این توده مسموم ... نمی دانم چرا تمام نمی کند ... نمی دانم چرا نمی فهمم این زندگی غبار است و تلخی و شن های بی قرار ... نمی دانم چرا این...
-
[ بدون عنوان ]
2 خرداد 1394 16:16
آدم سلام داد ... آدم دلش شکست ... آدم هوای تو ... آدم خیال باد ... انسان حضور داشت ... تسلیم در سکوت ... آدم شکسته بود ... آدم هوای تو ... آدم خیال بود ... آدم نفس نداشت ... شیطان غریبه بود ... شیطان خود خدا ... تسلیم در سکوت ... آدم شکنجه بود ... تلخی هبوط بود ... اینجاست زندگی ... در پشت رقص تو ... آدم سلام داد ...
-
کوچ بنفشه ها
2 خرداد 1394 16:11
یک روزی، یک جایی ... ببین، رقص شقایق های مست را ... ببین که سکوت صد ساله آدمها را می شنیدی هر روز. ببین که دلت را داده بودی دست آبهای فراموشی ببرد تا همان یک روز، یک جا ... ببین نفس های مسموم این هوای دلگیر خانه را ... نه پنجره ای، نه دلی که هوای تو باشد ... نه سکوت بی گناه گلدان شیشه ای ... نه حتی این خطوط به هم...
-
مرثیه
25 فروردین 1394 03:44
لای موهات، ... باغ مروارید، توی چشمات، ... درد اما، خلاصه من بود. نخند به دیوارها که انعکاس تنهایی یک مترسک دیوانه است. به حرف های من که رد پای مرگ است توی دست های آبی تو. به چشم هایی که دنباله نگاه توست، میان پرنده های سیاه، که رو به روی ابرها، بادها، و ناشناخته ها، روی رد سرخ غروب، تصویر بی مرز تو را تمام می کنند....
-
حرف هایی که نباید گفت
16 فروردین 1394 23:08
چشم هایی بود، که دیگر نیست ... زبانی بود، که دیگر نیست ... دیگر عاجزم از درک این کلمات ناشناس بیگانه که درونم می چرخند و حرف می شوند و تباه ... دوباره می شوی آدم خیابانی که صبور، خیابانی که محتاطانه عبور آدم ها و ماشین ها و دلبستگی ها را مزه مزه می کند و باید خیلی خیلی هواسش باشد که مبادا دوباره قطره ای، ذره ای، حتی...
-
سایه و من
7 فروردین 1394 00:06
به خودم که می رسم ... من زمینیم ... مثل میلیون ها میلیون خرچنگ زمینی دیگر. خرچنگ ها هم آخر زبان ندارند، تاریخ ندارند، مرز ندارند و هزار هزار ریشه ای که مرا به انسداد این بی هویتی می رسانند. مثل تمام دیوانه های دیگری که خیال بافی می کنند. او هم ... همین کلمه ها را با خود بارها تکرار می کرد ... مثل تمام دیوانه هایی که...
-
و قسم به آدم که
12 اسفند 1393 11:16
بیا و چشم های مرا ببند ... یا تماشای سبز این اثیری دیوانه را بگیر ... بیا و هلاک کن، بیا و صدایی که منم را بگیر ... روی دیوار، عکس دو عاشق تنها، روی تنهایی، عکس یک روح ریخته توی جام های سرخ. بیا و آزادی مرا بگیر ... بیا و ببند و بفهم که تنهایی چطور سر می دهد خیابان ها را در من. بیا ببین دلقک ها چگونه مست می شوند با یک...
-
les retrouvailles
1 آذر 1393 00:13
بیا و چشم هایت را ... ببند. بیا و بی لبخند، بی صدا، بی شمایل عیسی از مرگ های پیوسته ات بنویس. بیا و صبوری کن این طعم زیستنی که نامش من است. بیا و عشق بازی دنیا و طعم اسید بازی شهر را گریه کن ... بیا و فکر کن که خاطره ات را باد با خود برده است. بیا و فکر کن هنوز، جایی ... کسی دارد تمام نگاهت را خالی می کند از من ... که...
-
که سووی دیگر عشقت پیداست
10 مهر 1393 00:28
بوی تو می دهد، باز، ... هوای این خیابان گم و طولانی ... بوی تو می دهد، تمام چراغ های کمرنگش ... تمام خط کشی هایی که روزی با من اتفاق افتاده بودند. حالا که دیگر، نه بن بستی هست، ... نه گیلی نه ناموس مغموم شانزده سالگی پنجاه و هفت. بوی انقلاب و نفس های رسیدنت به شاخه ای، به جایی بی کس تر از ترانه های روی دیواری که از...
-
آخر این کوچه بن بست
1 مهر 1393 23:44
ببین، ... تو شاعری ... که کنار حلقه های آتش زبانه می کشی. که فرم، که انتها، که آغاز و ... ببین، رویایی را، ببین نفس هایت را ... ببین که واژه واژه هایت چگونه طعم غزل های عامیانه گرفته اند. ببین چطور درخت ها صدا می زنند نام حقیرت را. ببین که اوستر مرگ، چگونه ریشه های ناتوان تو را چون باد می برد. ببین چگونه بوی نان و...
-
اتاق پیچک ها
31 خرداد 1393 22:48
چشم هایم، خواب می بینند. تو را و دست های خالی من را، تو را و چشم های خیره تو را به جایی که دست باد ... که باد توی پیچک هاست، که باد توی یال های هواست. که بغض توی دود و هیزم و ... چشم هایم، خواب میبینند. توی بیداری، توی دریا، توی صدا، ... و خنده های تو به سکوت، به سرو، به هیچ ... به شب های نیامده می خندی، به غروب های...
-
سونات خیابانی که منم
17 خرداد 1393 01:38
دهانم را خواهم بست ... دیوارها، تلخند ... چشم هایم را، ... فریب خواهم داد. به دیدن فرشته ای از الهام پرنسس های قرن های خیلی دور. دبوارها، ... درخت ها ... خیابان ها ... این رهگذران خیلی دور را، که همیشه در انتظار ابدیتی رها شده چشم به راه می مانند. سایه ای، ردی، آتشی ... دیگر بر نخواهم خواست. دهانم را خواهم بست ......
-
نام های دیگری که من نیستم
16 خرداد 1393 21:29
دیگر، با چشم های بسته هم می شود نقش یک خیابان تلخ را بازی کرد. می شود صدای باران را میان را همهمه هاش، می شود صدای درخت ها و باد ها را توی نقره ای نگاهش شنید. که آدم ها و مالکیت هاشان، که چراغ ها و شلوغی ها و مستی هایش را گز کرد و باز ایستاد. باز جسم مات بی سرنوشت. باز عبور منطقی عابرهاش ... دیگر، ... با چشم بسته هم...
-
عاشقانه ای برای باران
16 خرداد 1393 15:52
از یاد رفته ای ... هنوز، ... پشت ابهام شیشه ها دست می کشم. پشت ماتی ساکن این پنجره ها ... از یاد رفته ای هزاران سال دیگری که من، از دست ها گریخته ام. از باورها کوچ کرده ام. یادت نخواهد آمد که تنها، ... تو بودی که از انتهای درخت کوچک عشق، به زمین تلخ خیره بوده ای. گریه می کنی، نه از سال های قبل، گریه می کنی به تنومندی...
-
فروریختگی
9 خرداد 1393 03:44
... چیزی شبیه مرگ، چیزی شبیه عشق ... این، قسمتی از من است. قسمتی از فکرها و آه ها و سکوت ها ... قسمتی از پاره های سرنوشتی که به هیچ سمت معلوم، به هیچ سمت با مفهوم، کشیده نمی شود. چیزی شبیه دست های تو در التیام شبگردی هایم، ... روی تخته سقوط. روی بالین چند هزار ساله آب ها که می روند. چیزی شبیه دست های تو در انعکاس...
-
آخرین آوازها همیشه زنده ترند
7 خرداد 1393 01:42
چشمانت ... هزاره بعد از این آغوش مرا نخواهد دید ... بغض خواهی شد، به سیاهی مبهم بعد از این پوچی. به حرف های تار بعد این. کجاست اتاق خاموش قلب ما. کجاست عکس های سیاه و سفیدش که آمیخته بود با رنگ های در هم و سخت دست تو. کجا خواهی توانست سال ها پلک نزنی ... خیره بمانی، ... خیره سقوط کنی در آمیزش باد و درخت ... کجای این...
-
ژی واز
4 خرداد 1393 13:04
نه دلی، نه تنهایی بیکرانه ای که این قلب تو را ساخت، نه حرف های هیچ آدم دیگری، ... نه سکوتی، نه اشتیاقی برای ساختن یک رویای دیگر که ... ژیواز، ... نام دیگر من است. که ژیواز، رنگ هایی بود برای فراموشی این حقیقت مفلوک، این حقیقت مغلوب. در و دیوارهای روشن و براق، و همهمه ی شاعرانه گی ها، همهمه حرف های بیخیالی و انزوا،...
-
به روح یک زندان مقدس
27 اردیبهشت 1393 23:58
کجایی ... چه می کنی ... حالا و خاطرات همین حالایی که نمی دانم کجاست، چه می کند. حالا و تمام این سال هایی که نیستی ... دیده ای که چطور مغز پوک و فکاهی این تیمارستان زندگی، به فرزندان تو و آدم های تو و نسل های بعد از تو، خیانت کرده است، دیده ای که حرف های ما چطور گذشته اند از متن کلام و کتاب و کائنات ... حالا، کجایی ......
-
صلیب ها روی درخت می خندند
16 اردیبهشت 1393 19:49
قطره از درخت افتاد، ... آب شد ... پوچ شد ... قطره روی دیوار، ... قطره روی دریا ... قطره روی آب موج خورد. قطره از درخت افتاد، ... سبز بود ... آبی شد ... مرگ شد ... سرخ شد ... قطره روی سینه های تو لغزید ... قطره روی گام های تو بلند شد. من ... من از پلک شب ها افتادم. من از پلک شب ها زاده شده ام. من از سینه های سنگی این...
-
من و خلط و رواج
31 فروردین 1393 14:26
می دانی، درست یا غلط من افتادم از چشم ثانیه ای که تو را در خود نگه داشته بود. افتادم و باز، با سرعت دو سقوط در خالی نگاه دیوار و خانه و استکان ... بر امتداد رد تگرگ که بر خیابان، ... بر امتداد رد برف که بر شیشه ... شکستم. درست یا غلط دیگر هیچ علاقه ای به خلط مبحث باران و خیال پردازی ندارم. هیچ علاقه ای به بودن و در جا...
-
فقط برای التزام
23 فروردین 1393 11:31
دوست دارم بر مسیر هیچ، لاشی ترین پرنده ماتم زده را هم بنویسم. دوست دارم بر مسیر هیچ، ریشه تمام این حرف های گنگ و نامربوط را توی ذهنم قتل عام کنم. دوست دارم هیچ باشم و بی دلیل ... هیچ باشم و بی مقصد.
-
هیچی
25 اسفند 1392 20:21
میشه ... زلزله باشی بعد ناکازاکی، یه افسر مرده بعد هیروشیما ... بعد هر خری مسلکی، بعد هر دیواری بن بستی
-
اتفاق
5 اسفند 1392 12:31
یک باره، بی دلیل، ... حجم یک سنگ دور، می افتد روی یک تکه از آب ... آب ترک بر می دارد، موج می زند، موج کشیده می شود ... دایره ها بزرگ می شوند، دور می شوند ... محو می شوند
-
حالا وداع من برای دلم
30 بهمن 1392 15:56
حالا تو ای عشق، مغلوب سرگذشت تو ام. حالا تو ای وداع تلخ جدا افتاده، جا مانده ... حالا تو ای سرنوشت بی حال، حالا تو ای سنگ صبور کنار خاک. حالا تو ای سکوت چندین ساله. مغلوب دست های تو ام، ای اتفاق بی پرده. دلم برای هیچ کس، دلم برای هیچ چیز دیگری، ... تنگ نخواهد شد. تنها تو ای نوشته های دیگر من، به گوش باش ... من برای...
-
پیدایی
27 بهمن 1392 22:19
غم، زبان محاوره ماست. محوریت آنچه دور یک اتفاق جمع مان می کند، بزرگمان می کند، تخریبمان می کند، به فراموشیمان می سپارد. یک سوت ممتد آتشفشان هزار سال خاموش ماست. یک هبوط تلخ و اتفاقی. و اشتیاق، زبان ادبی ... من ... به تصویر یک الاغ، بر خط ممتد هیچ و پوچ، من به به تصویر یک کرم خاکی، لولیده بر حرارت تن و مننژیت. به یک...