ارواح پارانویید

حال کن در انسداد افکارت، حرف های عمیقت را

ارواح پارانویید

حال کن در انسداد افکارت، حرف های عمیقت را

پیدایی

غم، زبان محاوره ماست. محوریت آنچه دور یک اتفاق جمع مان می کند، بزرگمان می کند، تخریبمان می کند، به فراموشیمان می سپارد. یک سوت ممتد آتشفشان هزار سال خاموش ماست. یک هبوط تلخ و اتفاقی. و اشتیاق، زبان ادبی ... من ... به تصویر یک الاغ، بر خط ممتد هیچ و پوچ، من به به تصویر یک کرم خاکی، لولیده بر حرارت تن و مننژیت. به یک عنصر مترقی راسخ، یه یک حقیقت لخت، به یک آشوب بی ثمر، ... من، به یک صداقت خرده بورژا ... ایمان دارم. 

به سال هایی که یک پیرمرد در حال تنازع مفلوک بودم و پرسیدم، انسان کیست ... و ... و ... و ... کاش دست اتفاق، جای مرا به یک مجسمه ساکت و بی حرکت می داد. 

نظرات 1 + ارسال نظر
میس راوی 30 بهمن 1392 ساعت 12:05 http://andoheravi.blogfa.com/

زبان خودش در پژواک با اشیاء از غم به نیستی تغیر می‌کند و بعد میبینی که دیگر تنها به هیچ است که ایمان داری

به هیچ

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.