ارواح پارانویید

حال کن در انسداد افکارت، حرف های عمیقت را

ارواح پارانویید

حال کن در انسداد افکارت، حرف های عمیقت را

هرزه

دوباره چشمانت ... دوباره اسکیموی خانه نشین تنهای دلم خودش را دار زد به طناب حماقتی که پر است توی نگاه این روزها. دوباره چشمانت ... و دوباره حراج نگاه تو به تلخ ترین ساعت های کش دار این توده مسموم ... نمی دانم چرا تمام نمی کند ... نمی دانم چرا نمی فهمم این زندگی غبار است و تلخی و شن های بی قرار ... نمی دانم چرا این شکنجه ها را در تو تمام نمی کند شبهام ... جرعه های بی مقصدت کجاست؟ ... تلخی برای طعم بازمانده این میله های بلند ... این تاریک ترین نگاه قفس های زندگی که رهایم نمی کنند ... بی رحم ... بی هیچ ... دوباره تلاقی نگاه من و آن نمی دانم کجای دنیا که قبر من است ... که سنگینی بارگاه من است بر من ... که فهم توی نگاه خر هاست ... فهم توی نگاه همجنس بازها و منحرف ها و آدم نماهای پر از کپشن، عشق، لایک، لوکیشن ... دوباره چشمانت ... دوباره اسکیموی خانه نشین تنهای دلم خودش را دار زد به طناب حماقتی که پر است توی نگاه این روزها ...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.