ارواح پارانویید

حال کن در انسداد افکارت، حرف های عمیقت را

ارواح پارانویید

حال کن در انسداد افکارت، حرف های عمیقت را

قرن فوتوژنیک

برای کلمه ها دلم می سوزد. قرار ست از زبان میلیون دلاری های شهر من که سیگار بهمن دود می کنند هوایی تازه بدمد. هوایی داغ از اکسیر عطرهای در هم و رنگ های جیغ بعد از این. حرف ها، که قرارست بعد از این یک سوزنامه باشند از آه و اوه شبهای مرطوبی که پس از سرخی های روی بهمن می رسد. پس از حرف های فلسفی مدل جارموشی. هه ... فهم توی چهارشنبه دیگری است. درد توی دست های ملایمت. قرار ست توتالیتر را بر اندازد. قرار است معنای آزادی کلیشه ای باشد. برای کلمه های بعد از این، که جانشان را از دست خواهند داد. دیگر آنارشی تکراریست، قرن ما، قرن رقص فوتوژنیک است. قرن نفهم های دبل شات، گاگولیسم تاکسی، فمنیسم قلیون با طعم شیر نارگیل. « در شهر من، دختران میلیون دلاری، بهمن کوچک می کشند. »

متابولیسم آزادی

حالا این جنگل باقی است. این توده دروغین جنگ و صلح. و شمایل مقدس مسیح در تناسب آسمان خراش ها. حالا این سکوتی است که از پس سالها دروغ و نفرت به جاست. حالا دوباره مغلطه بیان و آیین های سرشت بی دلیل ما. مغلطه دردهایی که هست و نیستش سخره آدمک های فریب می شود. و باز جنبش گوسفندان دریده ای که راه آزادی را از سوراخ باسنشان می گذرانند. ما و این رویای غریبی که پا بر جاست. حالا این جنگل باقی است.