چیز عجیبی نیست ... باز می گردی به سادگی. هی چندین باره خود را توی نگاه نوشته ها هجی می کنی. باز رسم آخر خواندن برای تو. درج عمیق اسم بی امتداد من برای تو. بی هیچ گزاره ای، بی هیچ نیازی به آنچه تو را عمیق نام می نهد، ... این خطوط برای تو نیستند، هرگز. باور کن ... باور کن، جز امتداد سونات و باران و عشق، ... یا حتی، جز خود رئا، کسی هیچ چیز واقعی را، توی این خطوط مات نخوانده است. کاش می فهمیدی، که من هیچ گاه ناپدید نشده ام.
هی...
باز می گردی به سادگی ...
هی ... نرفته ام هیچگاه