ارواح پارانویید

حال کن در انسداد افکارت، حرف های عمیقت را

ارواح پارانویید

حال کن در انسداد افکارت، حرف های عمیقت را

از مکالمه های بعدیت

و من، خاموش خاموشم برای تو. نه دیگر حتی شانه هایم، هیچ نسبتی با تو نخواهند داشت. 

این بود سرنوشت؟

این بود پیچک مداوم بشر به روی مات تو به عشق، به سنگینی که مرا دچار کرد ...

همین؟

همین

من رفتم ...


حالا، سکوت لحظه های کوتاه زنده است. حالا، که وقتی که، اتفاق افتاده است. و من بی حوصله زنده ام. و تو بی حوصله تر زنده ای. از ... اندکی مجال زندگی، اندکی مجال سکس. اندکی بغض و نفس های آلوده به بودن مداوم پرده ها. حالا که نیستی دیگر. حالا که من واژه ای تلخ ... واژه ای سیاه


تمام شبهایم را سیاه کن،

تلخی و افسانه بهانه است.


اینجا، نام دیگر من دریاست ...

نظرات 9 + ارسال نظر
لیلیوم 27 دی 1392 ساعت 22:59 http://leelium.blogfa.com

من بی حوصله زنده ام
چقدر این جمله رو دوست داشتم

:)

هومن 14 دی 1392 ساعت 03:12 http://thick-fog.blogsky.com

همین...

...

خوشا به حال تو که رفتی ای دریا...

:)

و من دریایی دیگر بودم...

یا این هم

تمام تو یک صدا بود. یک رفتن بی صدا بود.

خودش

baharinbahar 10 دی 1392 ساعت 12:43 http://siren3.blogfa.com/

و من چه بی حوصله زنده ام
در آغوشی که نوشش کردم
میان لبهایت ...


تمام شب هایم را سیاه کن
تیره تیره!!!

پ،ن : چقدر خوب است آدم پیامی از یک آشنا ببیند در این روزهای غریب :)

فدات

همین، رفتن و ایستادن پشت دیواری که مثلا زنده‌گیست

میشه دیگه

اینجا، نام دیگر من دریاست ...

:) مرسی

آخ درد داشت
آخ
تلخ بود چقددددد

خدای من

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.