ارواح پارانویید

حال کن در انسداد افکارت، حرف های عمیقت را

ارواح پارانویید

حال کن در انسداد افکارت، حرف های عمیقت را

برای خس ... برای خاص

بودن، در تصاعد پاگیر شدن جان می کند. بودن، می شود حس مفلوک خیرگی به نوشته های التماس دختری که بند بند تنش مال تو بود. مال فکرهای مازوخیسمی شفاف. که سطر به سطر هی فکر کنی، هی طعنه شوی و استفراغ خونی مات. مال دویست سال پیش از این که بشر نوع دیگری داشت. که سمفونی غریبی از گوشه چشم تو لغزیده باشد همین دیروز. ساعت ها کشیده راه می روند. میز و مداد و جسم می شود بهانه ای غریبانه برای زندگی. بهانه ای غریبانه برای فکر کردن. داری تنیده می شوی در خودت ... در عنکبوت توی شمعدانی که هزاران تلالو رنگی را راه می رود در رفت و آمد عدم. پرستو شعر می خواند، پرستو مهدی موسوی می شود و آقای کاف. پرستو معتاد می شود ... بودن، لحظه لحظه تبلورت را از تو می گیرد. می خندد. می فهمد که تو هم باقی عمر را مغموم می تنی در مدار بزرگی خویش. فکر می شود اما التماس. زار زار گریه می شود و اما انعکاس خیال تو فریب خورده است. تو فکر می کنی به نبودنت، به ماهیت غزل های شاعرانه های تنهایی. تنهایی، یک درخت می شود از جنس تازیانه و مردن. و تو هم چنان آرام ... سست ... کرخت می شوی و دیوارها، باقی احساست را به دوش می کشند. پرستو؟ پرستوی شفاف دلم ... حالا میان خانه ای سنگی، میزی چوبی، و خشکی سیگارهای مداوم و نفس نفس زدن کربن جان می دهی. حالا تویی و آه و اوه فیلم روشن پرستوی سابقت. سیگار می چکد ... قطره ها پرواز می کنند. تو همچنان نبودنت را تصویر می دهی.

نظرات 2 + ارسال نظر
absolution 14 دی 1392 ساعت 20:21

داشتی روی خس خس سینه ی زمستان پا می گذاشتی...

خدایی؟ من؟

فتو - کده 23 آذر 1392 ساعت 10:58 http://photokade.ir

سلام
از شما عوت میکنیم به سایت ما سر بزنید و نظرتون رو در مورد عکس نوشته های بگید.

نظر من به کجای شماست

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.