ارواح پارانویید

حال کن در انسداد افکارت، حرف های عمیقت را

ارواح پارانویید

حال کن در انسداد افکارت، حرف های عمیقت را

نامی برای اسما

دارم همین لحظه خیره را هم آواز قناری های شب هنگام صبوری می کنم، تا کی قاصد ابری خیالهای دلم را توی دست هایت ریشه دهم. دارم خیال می کنم تنها که خوبی که می شود از رنگ های در هم چشمانت قصیده های آبی ترکمن ها را شنید. که بیکران نفس های تو را شمرد، لحظه ای که بی تاب زنده ای و می شود توی هزاران حرف های نگفته ات سبز شد، رشد کرد تا خود آن ماه های دوری که زنده ام. دارد همین شب خیره را، آرام ستایشت هجی می کند. دارد همین قافیه را می سپارد دست تبسم های پوچ و طلسم شده که برای فرداهای نیامدنت بهانه ای بیاورد. چرا نمی شود از صبح ها نوشت و شب ها را نگریست. چرا نمی شود از آوار لحظه های بی وقفه ام شعر ببافم و هی تو با ساز عامه آکورد بگیری براش، هی صدایت را خش دار کنی و بلرزی و نجوا شوی برای من. در همین لحظه ای که توی فرداهای نیامده موج می گیرد. در همین ابتکار نفس گیر ماهی ها. چرا دوباره تکرار لاله های واژ، واژهای لال ... و بی کسی تو در خاطراتم که هیچ گاه، سر از ناله های دلم بیرون نمی کشند. چرا چشم های تو آبی بود، چرا درد های تو سبز، ... چرا می شود از امتداد کلیدهای سل، هزار واژه ساخت، هزار دوی بی دلیل، هزار آکورد ملول و تکنوازی من با من. چرا قاصد هوایت از دورهای خانه ام ابریست، سر بر نمی آرد. چرا خانه های شمال، چرا دردهای این شهر سگی و چرا زندگی تمامش توی دور تند خاطرات باقی مانده تکرار می شود. خاطراتی که هیچ گاه، تمامشان نکرده ام. که دیگر حتی هیچ قصه پایانی نخواهند داشت. چرا واج های رنگی ادراک بشر از قرص های افسردگی تمامی ندارند. دارم همین لحظه از فلج مغزی دستهام کلاه می بافم، با طرح لایت مدیترانه ای، ... دارد همین لحظه هزار کبوتر آبی از اکتساب گیسوانت رد می شوند، بی آغاز، بی دلیل ... بی اسم

نظرات 2 + ارسال نظر
شیوا 29 مهر 1392 ساعت 15:02 http://Sokoteinroozha.blogfa.com

رئا این خوب بود در دور تند خاطرات تکرار شدن. آشفتگیهات رو هم مرتب قلم میزنی.اینو دوس دارم.

برای خودم، یک درد دوباره دارد ... شاید دل کندن و فراموشی از همه این حرف ها مفیدتر می بود

تلار 29 مهر 1392 ساعت 09:00 http://man1zan.blogsky.com/

rea همین خیالها دلیل نوشتن... نفس کشیدن میشوند گاهی... که بدانی جایی اگرچه دور، چشمانی آبی و مهربان هست که برایش مینویسی... که تویش غرق میشوی...

اگرچه دور ...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.