ارواح پارانویید

حال کن در انسداد افکارت، حرف های عمیقت را

ارواح پارانویید

حال کن در انسداد افکارت، حرف های عمیقت را

هوای همیشه

شاید دیگر وقتی نباشد از نگاه پیچیده تو بگویم که شبی ابری را، توی آتشی که زبانه گرفته بود برایم روشن کرد. شاید دیگر فرصتی پیش نیاید بیایم بنویسم که من ... که این کسی که تو در خاطرت بود، دارد می میرد. دارد از تنهاییش. دارد از احساس تهی بودن و گذشتن از یک خاطره تاریک و پر از سایه و دیوار می گذرد. دارد خیال می کند بودنش را، که مثل سایه های دیگری که گذشته اند، از کنار تمام اتفاق های دیگر می گذرد. شاید دوباره نیاید روزی که دست هایمان را توی هم می گرفتیم و تو از ه. ا. سایه می خواندی برام. من بی توجه به کلمه ها، فقط صدای تو را می شنیدم و می توانستم تا ابد برای تنهایی سر سریت گریه کنم. شاید دیگر تقویم از ساعت های من گذشته است. و حالا دیگر نمی خواهم فکر کنم به تقارن هستی. به تواضع یک شاگرد به استاد هایش. به وزن و عروض. حالا دیگر آمدم از چیز دیگری برایت بنویسم. خداحافظ ... ای نقطه گذاری های پی در پی. ای چشم های گره خورده توی آتش. حالا می خواهم برایت بگویم که خیلی وقت است، افتاده توی سرم که اتفاق من هم گذشتنی است. دیگر از ... معراج و بام و آینه نمی ترسم.

نظرات 24 + ارسال نظر
زهرا 20 شهریور 1392 ساعت 23:58 http://www.ghasedak-flight.blogfa.com

بنویس رئا..
بنویس..
تمام شدم بین این کلمات بس ک هق زدم..

می نویسم. انقدری که فراموش شم

شیوا 19 شهریور 1392 ساعت 19:52 http://Sokoteinroozha.blogfa.com

دوباره خواندمت رفیق ترسی عجیب دارد در خود نبودن ،نماندن برای کسی که دوستش داری که دوستت دارد.

ترس ها،
جای دیگری هستند

baharinbahar 19 شهریور 1392 ساعت 11:01 http://siren3.blogfa.com/

همان که خود گفتی :
جایی به هیچ رسیده تمام حقایقم !
این یعنی انهدام ...
این یعنی تکرار ...

پس خورده نگیر به واژه های تکراری!

+++++


نمی دانم ٬ من اینجایم ٬ همین را می دانم و بس ٬ و اینکه این هنوز من نیستم ٬ همین است و باید با آن ساخت . هیچ جا نه تنی هست ٬ نه راهی برای مردن .

نه راهی برای مــــــــــــــردن :|
| ساموئل بکت - متن هایی برای هیچ |

شاید این تکرار را باور کنم

نرگس 19 شهریور 1392 ساعت 00:54 http://www.yearsofsilence.blogfa.com

شاید دیگر تقویم از ساعتهای من گذشته است...
چقدر این جمله به دلم نشست..
قلمت پایدار..

مرسی نرگس

نسرینا رضایی 18 شهریور 1392 ساعت 14:57 http://new-nr.blogfa.com

یک جایی باید این ترس بریزد.. یک جایی باید دلت بلرزد و فرو بریزد و تمام شود. آنجا.. درست نقطه ی پایانی است که رو به آغاز می رود.

بلرزد ... فرو بریزد از که از کجا ... دلم به هیچ آخری هم خوش نیست

زهرا 17 شهریور 1392 ساعت 22:45 http://ghasedak-flight.blogfa.com/

حالا چندبار دیگر هم که بخوانمش این اشک های ِ گستاخ همین طور بی اراده می آیند..

اشک ها،
تمام این گرفتگی ها
برای قلبی است که روشنی دارد هنوز

شیوا 17 شهریور 1392 ساعت 22:40 http://sokoteinroozha.blogfa.com

خداحافظ ... ای نقطه گذاری های پی در پی. ای چشم های گره خورده توی آتش.

حس عجیبی توی نوشته ات هست امیدوارم درست درک کرده باشم و اگه درست فهمیده باشم سرسری نیست واقعیتش. نترسیدنها نقطه ی قشنگیست.

حس عجیب، توی نگاه توست

parastoo 17 شهریور 1392 ساعت 16:00 http://www.goftam-beman.blogfa.com

هر دفعه که میام نوشته تون رو چند باره میخونم...
اینو خیلی دوس دارم :((

لطف داری تو

parastoo 17 شهریور 1392 ساعت 15:59 http://www.goftam-beman.blogfa.com

جای ما را ... فراموشی می گیرد
دقیقا! :(
شما دقیقا میفهمی آدم چی میخواد بگه :(

من خیلی هنر کنم بفهمم خودم چی می خوام بگم

تلار 17 شهریور 1392 ساعت 09:06 http://man1zan.blogsky.com/

دست ما در پی چیزی میگشت...

چیزی که همیشه سر در گم لحظه های ماست

میس راوی 17 شهریور 1392 ساعت 02:39 http://andoheravi.blogfa.com/

هوای همیشه‌ی این‌جا حتا شبیه رفتن‌ست
باید مدام پیدات کنم از میان تاریکی‌ها

هوای خالی احساسم ...

وای چقد دلهره داشت

-می ترسم از ثانیه به ثانیه ی واژهات و جان می دهم در لابه لای سطر ها

دلهره که خوب نیست
ولی از بیان ارتباطت با نوشته م ممنونم

دیدار 16 شهریور 1392 ساعت 21:55 http://di-dar.blogfa.com

شاید دیگر وقتی نباشد تا از زندگی بدون واهمه لذت ببرم.

زندگی بدون واهمه شاید چیز دیگری ست

بخارات روح من 16 شهریور 1392 ساعت 20:32 http://www.irsa20.blogfa.com

هوا همان هوای همیشه

زمان اما عبور میکند

بی من...

بی آن که بدانی...

کاش میشد فکر کرد به زمان نامتقارن

ملیحهـ چگینی 16 شهریور 1392 ساعت 18:22 http://mali-he.blogfa.com/

میدانم از این نوشته تا عکس پروفایل خیلی فاصله ست اما من حرف هات را با ترس نداشته ی عکس این گوشه خواندم .

این ترس نیست
نوعی برخورد لمپن است با تفنگ ها
جوری که احمق ها همیشه جالبند
مثل لوید

baharinbahar 16 شهریور 1392 ساعت 16:36 http://siren3.blogfa.com/

هوا ، همان هواست
فقط این منم که هوایی می شوم در هوای نبودنت !

لعنت به ...

گاهی اوقات چه خوبه رسیدن به یه نوشته خوب

شبیه یکی دیگر از کامنتم بود
هوای همان هوای لعنتی انکار

Parastoo 16 شهریور 1392 ساعت 16:31 http://www.goftam-beman.blogfa.com

گاهی وقتا باید نبود
گاهی وقتا باید رفت...

جای ما را ... فراموشی می گیرد

مریم دال 16 شهریور 1392 ساعت 15:35 http://pichesh.blogfa.com/

وقتمان تمام شد
سر ساعتی که همه پیاده شدند و در هوای باران زده ی مسخره ای شروع کردند به رقصیدن
به خودم قول داده بودم در باد نرقصم
وبه چرت و پرت هایم بها بدم
حالا که توی چشم هایت نگاه می کنم مثل یک آدم از کار افتاده لمس می شوم و همه چیز یادم می رود
بدبختم می کند تنهاییه بدون تو بدبختم می کند

چقدر قشنگ بود
چقدر بعضی کامنت ها حتی از پست ها هم زیباتر ند

absolution 16 شهریور 1392 ساعت 03:04 http://absolution.blogsky.com

ترس پشت یک امتداد تمام شده...
ابرهایش فقط کمی فرق می کند...
هوا همان هواست!!

همه حرف هام توی سه خط کوتاه بود کامنتت

نیوشا 16 شهریور 1392 ساعت 00:24 http://coupdegrace.blogfa.com

ناچار یک روز می رسی ب خداحافظ . هر چند داغ شود روی دل ات ...

من از داغ ها شکل می گیرم

زهرا 15 شهریور 1392 ساعت 22:52 http://ghasedak-flight.blogfa.com/

هی هی.. من دارم گریه می کنم.. این حرف های من.. این حرف های لعنتی!

دلی که نگیرد
شبیه افساری ست بر سکوت اسب

میس راوی 15 شهریور 1392 ساعت 21:47 http://andoheravi.blogfa.com/

از خودت عبور کرده باشی انگار ..

از زمان و زمین هم

هوای رفتن اگر داشته باشی که داری،رفتن همیشه غم دارد...

تا به حال
هیچ گاه
به تمام شدن اتفاق خودم فکر نکرده بودم

pouriya 15 شهریور 1392 ساعت 17:48 http://kaghazparehayedivane.blogfa.com

چقدر درد را یک جا جمع کردی اینجا/ دیگر از هیچ چیز نمی ترسم...

مرسی ازت پوریا
که هستی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.